چماق اولی‌ها کافه نادری   2009-08-20 19:29:54

در وبگردیهای این دوسه روزه به مطلب جالبی در کافه نادری رسیدم که هم غمگینم کرد و هم خوشحالم. غمگین چون همانطور که حدس میزدم وقتی لایف در خیابانها نباشی، آن احساس در صحنه بودن، با مردم بودن و بجای دنیای مجازی زنده بودن ونفس کشیدن در حال وهوای اینروزها را حس نمیکنی. وخوشحالم از اینکه مردم دوباره خود مهربان و فداکارشان را پیدا کرده‌اندو میدانم این احساس همبستگی با آدمها چه میکند. هر چه هست زیباست. احساس زیباییست. اینجا چند خطی ازاین گزارش میشود گفت بی نظیر وپر احساس را میاورم.



با وجود تمام این توصیفات، با هم بودن در فضا موج میزد آن قدر که دیگر به شعار ” نترسید نترسید ما همه با هم هستیم” نیازی نبود و به نظر من باید از این به بعد خطاب به سرکوبگران شعار داد “بترسید بترسید ما همه با هم هستیم” پسرها از کنار پیاده رو حرکت می کردند تا دخترها وسط باشند و در صورت حمله لباس شخصی ها در امان بمانند، مادران سعی می کردند دستگیر شدگان را با التماس هم که شده ازاد کنند به وضوح همه مراقب یکدیگر بودند و خیلی چیزهای دیگر و چیزهای دیگرتری که قابل وصف نیست و باید بود و دید و احساس کرد، چرا که این روزها چنان صحنه های نابی در خیابانهای تهران دیده می شود که هر که نبیند جزء مهمی از تاریخ خودش را از دست داده است. این روزها تهران زیباترین و زشت ترین جنبه های انسان را بیرون ریخته، در برابر هم نهاده و از این همه مجموعه شگفتی به نمایش درامده که کلیتش را فقط می شود احساس کرد اما بیانش قلم شکسپیر لازم دارد.

http://cafenaderi2.wordpress.com/ اینهم آدرس کافه نادری.


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات